باران که می بارد ... تنهاترم ! خسته ام از آنکه هر چه حدس می زنم ... اتفاق می افتد !!!!! خسته ام از آنکه هر چه نامردی ست ... سراغ مرا می گیرد!! خسته ام از آنکه بازیچه ی کوته نظران گشته ام ... همه عمر! خسته از آنکه حرفم را نفهمیدند و دردم را ندانستند! در این باران تنهایی و بی کسی ... چتری نیست ؟